زندگی شیرین

لطفا با لبخند وارد شوید

زندگی شیرین

لطفا با لبخند وارد شوید

معلم منحرف

سوال خانوم معلم از شاگرد:اگه سه تا پرنده روی درخت باشند و با تفنگ شلیک کنیم به یکیشون چند تا پرنده میمونه؟شاگرد: خانوم هیچی نمیمونه همه میپرن معلم :اشتباه گفتی عزیزم دو تا میمونه اما از طرز فکرت خوشم اومد شاگرد:حالا خانوم میشه ما ازشمایه سوال بپرسیم؟معلم: بفرما عزیزم شاگرد:اگه سه تا خانوم بستنی بخورن یکشون بستنی رو بمکه و دیگری گاز بزنه و دیگری هم بخوره کدومشون متاهله؟معلم: کمی فکر میکنه و میگه اونی که میمکه متاهله شاگرد: نه خانوم اونی که حلقه دستشه اما از طرز فکرت خوشم اومد

روحانی شیطون

در گمرک بین المللی یک دختر خانم که یک موصاف کن برقی نو از یک کشور دیگری خریده بوده ، از یک پدر روحانی می خواهد به او کمک کند تا این موصاف کن را در گمرگ زیر لباسش پنهان کند و بیرون ببرد تا خانم مالیات ندهدپدر روحانی می گوید: باشد ، ولی به شرط این که اگر پرسیدند من دروغ نمی گویم.دختر که چاره ای نداشته است شرطرا می پذیرد.در گمرگ مامور می پرسد: پدر ! آیاچیزی با خودت داری که اظهار کنی؟پدر روحانی می گوید : از سر تا کمرم چیزی ندارم!مامور از این جواب عجیب شک می کند و می پرسد: از کمر تا زمین چطور؟پدر روحانی می گوید : یک وسیله جذاب کوچک دارم که زن ها دوست دارند از آن استفاده کنند ، ولی باید اقرار کنم که تا حالا بی استفاده مانده است .مامور با خنده می گوید: خدا پشتو پناهت پدر. برو !

5+1

ﺩﯾﺸﺐ ﺳﺎﻋﺖ 3 ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩُﻡ ﺩﯾﺪُﻡ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠُﻢ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩُﻡ ﺩﯾﺪُﻡ ﺟﻮﺍﺩﻩ . ﻇﺮﯾﻒ ! ﻣﻮ : ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺩ ﺗﻮﻧﯽ؟؟ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ ﮊﻧﻮ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ؟؟ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﮐﺎﺗﺮﯾﻦ ﺑﺮﺳﻮﻥ . ﺩﻟُﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ !! ﺟﻮﺍﺩ : ﺳﻼﻡ "ﻋﺒﺪﻭﻝ " ﺍﻻﻥ ﻭﺳﻂ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺗُﻢ ! ﺍﯾﻨﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ ﯾﻪ ﺑﻨﺪ ﺍﺿﺎﻑ ﮐﻨﻦ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻓﻖ ! ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺑﻮﺩﺍﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻦ !! ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﺷﻂ ﻫﻢ ﺷﻨﺎ ﮐﻨﻦ !! ﻓﻼﻓﻠﻮ ﻣﺎﻫﯽ ﺻﺒﻮﺭﻡ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻥ !! ﺗﺎﺯﻩ ﺣﻖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﯾﺒﻨﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ !! ﭼﻪ ﮐﻨُﻢ؟؟ ﻣﻮ : ﺟﻮﺍﺩ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮐﻮﮐﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺕ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺁﺑﻮﺩﺍﻧﯿﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ !! ﺣﺎﻻ ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﻂ ﻭ ﻓﻼﻓﻞ ﻭ ﻣﺎﻫﯽ ﺻﺒﻮﺭ ﯾﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻫﺴﺖ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ !! ﺍﻣﺎ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﯾﺒﻦ !! ﻧﻪ ﮐﻮﮐﺎ ﺍﺻﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﺍﯼ ﺣﻖ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭﯾﺶ ﺑﺮﺍ ﺑﭽﺎ ﺁﺑﻮﺩﺍﻧﻪ !!! ﺍﺻﻦ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﻧﯿﺲ! ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ : "ﺁﺑﻮﺩﺍﻥ ﻭ ﺣﻮﻣﻪ ﺣﻖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺍﺯ ﻓﻼﻓﻞ ﻭ ﻣﺎﻫﯽ ﺻﺒﻮﺭ ﻭ ﺷﻨﺎ ﺩﺭ ﺷﻂ ﺁﺑﻮﺩﺍﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﮔﺮﻭﻩ 1+5 ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺖ " ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪ !! .... "ﻋﺒﺪﻭﻝ

سلام دوستای خوبم.شاید این آخرین پستم باشه.هدف ازایجاد این وبلاگ فقط نشوندن لبخند روی لبای قشنگ تک تک شماعزیزان بود.ازتون میخوام دعام کنید.ممنون که بم سر میزنین. ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ . ﻭﻟﯽﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤنﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﮔﺎﻭﻫﺎ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻠﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻡﯾﻪ ﺟﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺏﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﺰﻧﻪ ﺩﻫﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭﺳﺮﻭﯾﺲ ﮐﻨﻪ ! ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺭﻗﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻮ ﭘﺎﺱ ﮐﻨﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻢ ﺍﮔﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﺮﻩ ﺗﻮﻣﯿﺪﻡ . ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻨﻪ : ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻣﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ :ﮐﯿﺴﻪ ﭘﺮ ﭘﻮﻝ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ :ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﻪ !ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ﺑﻠﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ! ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯾﻮ ﻭﺭﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﺍﺳﺘﺎﺩﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻪ ” ﮔﺎﻭ ”ﻭ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺍﺯﮐﻼﺱ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﯿﺮﺭﻭﻥ ﻭﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ :ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﻀﺎﺗﻮﻧﻮ ﺯﺩﯾﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﺮﻩ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ

بچه درد سرساز

یه روز توتاکسی یه خانومه بابچه چهار،پنج سالش جلو نشسته بودن که یهوبچه به مامانش گفت:مامان یادته اون روز خونه دایی ایناگوزیدی! مامانه بیچاره سرخ شد؛سریع گفت:آقا خیلی ممنون ماپیاده میشیم.هنوز تاکسی وسط خیابون بودکه خانومه دروباز کرد ویه موتوری هم زد درماشینو سرویس کرد.راننده پیاده شد زد توسرخودش وداد زد:خانم گوزیدی،که گوزیدی.منم میگوزم.این آقام میگوزه.همه میگوزن.ولی توکه ریدی تودر!!!

لاستیک مفید

یه روز یه پیرمرد کنار خیابون منتظر اتوبوس بود که یه زن وشوهر جون با نه تا بچه اومدن واوناهم منتظرشدن تا اتوبوس بیاد.ولی اوتوبوسی که اومده بود فقط به اندازه ده نفر جای خالی داشت.وتصمیم براین شد که خانم جوون ونه تابچه سوارشن ومردجوون وپیر مرد پیاده تا ایستگاه بعدی برن.درطول مسیر صدای تق تق عصای پیرمرد،مرد جوون رو کلافه کرد تا اینکه باعصبانیت به پیرمرد گفت:اگه یه تیکه لاستیک میذاشتی سرچوبت الان صدای تق تقش رو اعصابم نبود...پیرمرد گفت: دیوث اگه توقبلا یه پلاستیک گذاشته بودی سر چوبت ما الان مجبور نبودیم این مسیرو پیاده بریم.پس خفه شو و به راهت ادامه بده

شیطنت زنانه

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن. وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه: - آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم! مرد با هیجان پاسخ میگه: - اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه! بعد اون خانم زیبا ادامه می ده و می گه: - ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن که می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم! و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده. مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیکه زیر چشمی اندام خانم زیبا رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن. زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد. مرد می گه شما نمی نوشید؟! زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب می گه: - نه عزیزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشی