سلام دوستای خوبم.شاید این آخرین پستم باشه.هدف ازایجاد این وبلاگ فقط نشوندن لبخند روی لبای قشنگ تک تک شماعزیزان بود.ازتون میخوام دعام کنید.ممنون که بم سر میزنین.
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ . ﻭﻟﯽﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤنﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﮔﺎﻭﻫﺎ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻠﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻡﯾﻪ ﺟﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺏﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﺰﻧﻪ ﺩﻫﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭﺳﺮﻭﯾﺲ ﮐﻨﻪ ! ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺭﻗﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻮ ﭘﺎﺱ ﮐﻨﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻢ ﺍﮔﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﺮﻩ ﺗﻮﻣﯿﺪﻡ . ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻨﻪ : ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻣﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ :ﮐﯿﺴﻪ ﭘﺮ ﭘﻮﻝ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ :ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﻪ !ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ﺑﻠﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ! ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯾﻮ ﻭﺭﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﺍﺳﺘﺎﺩﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻪ ” ﮔﺎﻭ ”ﻭ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺍﺯﮐﻼﺱ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﯿﺮﺭﻭﻥ ﻭﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ :ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﻀﺎﺗﻮﻧﻮ ﺯﺩﯾﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﺮﻩ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
نمیدونم دیگه چی بگم.......
چش زدن ناخانامو یکی از بچه ها گف ایشالا بشکنن همشون...ههههههههه ناخاناشون بلند نمیشه حسودیشون میشه


الان که همه ناخن مصنوعی دارن
ایمی اپم..........
اورین مرسی از حضورت :))
کنار برکه ی دلم نشستمو نیامدی
دوباره در سکوت خود شکستمو نیامدی
سوال کردم از خدا نشانه ی خانه ی تورا
سکوت کرد و در سکوت شکستمو نیامدی
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
شاید تو…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!
جـــدایــی مــان ؛
هیــچ یکـــ از تشــریفــاتــــ آشــنایمــانــــ را نــداشتـــ
فقــط تــو رفـــتــی
و منــــ ســعیــــ کـــردمـــ
ســـ ــنگــــ دل بــاشـــمــــ
وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت میدارم ” رازی ست
که در میان حنجره ام دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند
برای تو! برای تو که بهترینی! برای تو که نیستی و هستی. برای تو که باید باشی و نیستی. برای تو که فقط توی ذهنمی. برای تو که فقط توی
فکرمی. برای تویی که کنارم نیستی. می دونی چیه؟ حتی نمی دونم چه شکلی هستی؟ تو فقط هستی. نمی دونم چه شکلی هستی؟ حتی نمی
دونم کی هستی؟ نمی دونم تو هم می خوای باشی یا نه؟ اما تو برای من هستی. تو توی فکر من هستی. تو هستی اما نیستی. تو نیستی تا
کنارم باشی. نیستی تا مثل خودم به یادم باشی. نیستی تا باشی، اما هستی که نباشی. می دونی؟ تو باید باشی اما نیستی. اما کاش... کاش
بودی. کاش بودی و همیشه هم می موندی. اما چه سود، وقتی که نیستی. وقتی که نباید باشی. وقتی تمام درهای با تو بودن بسته است و
وقتی که تو نیستی اما همیشه با من هستی. وقتی نیستی و حتی نمی خوای هم باشی. اما این رو بدون، تو همیشه توی یاد من هستی. هستی
که باشی. هستی که بمونی. هستی که نری. هستی که همیشه یادت باشه باید بمونی. برای تو که رفتی. برای تو که نمی آیی. برای تو... تو که
بهترین هستیِ منی. برای تو که توی هستی و نیستی با منی. برای تو!
هروقت برگشتی بیا وبم اپم

منتظر نظراتت هستم :))
راستی راستی رفتی؟!!!!!!!!!!

دلبسته ام به "پاییز"...
شاید دوباره سر "مهر" بیایی...!
بـه خـــــودم قــول میدهـــــم کــــه فــــــــراموشــــت کـــــــنم
وقـــتی صـــبــح میشـــــــود تــو را کـه نـه …
ولــــــی !
قــــــــولم را فـــــــرامـــوش میکـــــــنم !!!
مـَُهـم نـیستــ هـَوا گــرم بــآشـد یـآ سـرد ... !
مـــَن بــــــــــهآنه مـی گــیرم ....
و تـــــو ...
× بـبـنـد دهـــآنم رآ بـآ یکــــ "بـــوسه" ×
این که می نویسم
نامه نیست خیال است
کاش به انتهای سطرها که می رسم
تو لااقل خیال نباشی
بیایی!
به یاد آوردنت هر روز، درد آورترین شکل فراموشی ست !
تنها یک برگ مانده بود ...
درخت گفت : منتظرت میمانم !
برگ گفت : تا بهار خداحافظ !
بهار شد ولی درخت میان آن همه برگ دوستش را فراموش کرده بود ...
ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ
بدو بیا آپم :))
خــوب ِ مــن،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …
چـ باحالن داستانات :)
به یاد آوردنت هر روز، درد آورترین شکل فراموشی ست !
میخواهم فاصله ها را بشکنم تا به تو برسم، ولی افسوس فاصله ها درست برعکس دلها شکستنی نیستند !!!
راستش را بخواهی از موقعی که رفتی هیچ چیز تغییر نکرده است …من هنوز قهوه میخورم سیگار میکشم پیاده میرم …
هستم؛ اما تلخ تر بیشتر تنهاتر
میتوانم شــــاد باشم،
راحـــت است . . !
کافیست چشمانم را ببندم و به خیـــال بروم . . .
چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !
آری، “نمیدانم” کجایی ؟
چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !
آری، “نمیدانم” کجایی ؟
تو در هوای تمام شعرهایم
جا مانده ای!
خودت را که میگیری از بیت هایم،
هوای جملاتم ابری میشود…
با من بمان، تا پاییز شعرهایم
با تو اردیبهشت شود…
مهربانـــم !
شرمنــده ام
کــه هیچ وقت، مهربانــی هایت را منتشـــر نکردم
امـا تــا دلــت بخواهد گلایـه هـا را “پست” کردم
… و غریبه هــا “لایک” زدند …
… کــاش می توانستم
صدای تــو را بنویسم!
+خدانگه دارت.......
دست به صورتم نزن !
می ترسم بیفتد . . .
نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد . . .
سیل اشک هایم تو را با خود ببرد . . .
و باز من بمانم و تنهایی . . .
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست، همیشه همین گونه بوده، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
تو در هوای تمام شعرهایم
جا مانده ای!
خودت را که میگیری از بیت هایم،
هوای جملاتم ابری میشود…
با من بمان، تا پاییز شعرهایم
با تو اردیبهشت شود…
اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد، بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد !
من از اعدام نمیترسم!
نه از “چوبش” نه از “دارش”
من از پایان بی دیدار میترسـم
درشیرینی بوسه غرق بودیم ... که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم وفهمیدم که این بوسه جدایی است.
یکی از بهترین ها می گوید: اگر کسی واقعاً یکی را دوست داشته باشد، بیشتر از اینکه بهت بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش، پس مواظب خودت باش.
دلــم هوای اونــی رو داره که بـه یـادم نیســت
دلـم دستـای کســی و میخواد که بــراش غریــبه ام
دلم از کـسـی میگه که دلــش بــا دلم بیگانست
عــجـــب حــس عجیبـــیه
بــــه ایــــن میگــــن عــشـــق
مهربانـــم !
شرمنــده ام
کــه هیچ وقت، مهربانــی هایت را منتشـــر نکردم
امـا تــا دلــت بخواهد گلایـه هـا را “پست” کردم
… و غریبه هــا “لایک” زدند …
… کــاش می توانستم
صدای تــو را بنویسم!
ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام...
که قــــلبت...
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند...
فاجعــــه یعنى...
آنقدر در تو غــرق شـــده ام
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت میـــکنم!!
عشـــق یعنى همین...
یِکی از فانتزیام اینه که :
برم عروسی یکی از اقوام داد بزنم !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عروس چه قد عنتره دوماد از اون بدتره
جرات داری برو تا .....

دست هایـمان را بـهم قفـل کنیم
فقط یـادت باشد
کلیـد را جایـی بـگذاری
که یـاد هیـچ کدامـمان نـماند...
یه وقتایی دلم میخواد
یکی از پشت سر چشمامو بگیره و ازم بپرسه :
اگه گفتی من کی ام ؟
منم دستاشو بگیرم و بگم:
هر کی هستی فقط بمون…
دلتنگم نه برای کسی از بی کسی …
خسته ام نه از تکاپو از در به دری …
نه دوستی، نه یادی، نه خاطره ی شیرینی !
تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم،
مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند …
خو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه
خو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه
بزالر فکرامو کنم